شادی و نشاط ممنوع
شادی مسالهای است که تا وقتی روی کاغذ و در حد صورت مسأله است، همه با آن موافق هستند و از ضرورتهای وجودیاش میگویند ولی همین که کار به مصادیق و اجرا میرسد، اما و اگرها و تفسیرها شروع میشود. کارشناسان مسائل اجتماعی تاکنون بارها از ضرورت «مهندسیشادی» در جامعه بهمنظور افزایش میزان شادی مردم سخن گفتهاند. هرچند تحقیقهای مستند و مستدلی درخصوص شادی در جامعه انجام نشده اما اکثر آمارهایی که تاکنون جسته و گریخته منتشر شده است، میزان شادی در جامعه ایران را کم و پایینتر از میانگینهای جهانی ارزیابی کردهاند و در آخرین گزارش شادکامی مشاهده میشود، ایران رتبه ١١٥ را از آن خود کرده است که جایگاه مناسبی نیست.
مؤسسه گالوب گزارشي مبني بر بررسي وضعيت خشنودي و خوشحالي در بين 138 کشور منتشر کرده که بنا به اين گزارش عراق نخستين کشور غمگين جهان معرفي شده است. جالب اينجاست كه بعد از عراق، کشورهاي ايران، مصر، يونان و سوريه به ترتيب به عنوان ناشادترين کشورهاي جهان معرفي شدند. شايد از نظر امكانات رفاهي، وضعيت اقتصادي و ديگر موارد با عراق فاصلهاي چشمگير داشته باشيم اما آنطور كه نظرسنجيها نشان ميدهد ايرانيان در رده دوم غمگين ترين مردم جهان قرار دارند. درك و فهميدن موضوع البته آنقدر به نظرسنجي نياز ندارد چرا كه كافي است بر چهرههاي مردم در خيابان، مترو و ديگر مكانهاي عمومي دقيق شويد تا شاهد چهرههاي محزون و گرفته آنها باشيد. غمگين بودن ايرانيان حتي در چهرههاي آنها هم نمود پيدا كرده و همين موضوع بر نظرسنجيها مهر تاييد ميزند. نكته اينجاست كه چرا ايرانيان در رتبه دوم غمگينترين مردم جهان قرار گرفتهاند و با وجود امكاناتي كه ميتوان از آنها در جهت شادي اجتماعي استفاده كرد مردم ايران در مسير افسردگي و غم قرار گرفتهاند؟
آنجا كه جامعهشناسان ميگويند افسردگي و غمگين بودن مردم يك كشور به مسايل گوناگوني اعم از اقتصادي، اجتماعي، سياسي و خانوادگي بستگي دارد و تمام اين مسايل ميتوانند تاثيري عميق بر وضعيت احساسي يك جامعه وسيع داشته باشند. براي بررسي دقيق اين امر و همچنين پيشنهاداتي براي رفع اين معضل به گفتوگو با جامعهشناسان پرداختهايم.
در سالهاي گذشته، بارها و بارها اين جمله که “ايرانيان مردمي شاد نيستند” از گفتار و نوشتار بسياري از کارشناسان نقل شده است. در اين بين هرچند شاد بودن يا نبودن بحثي کارشناسانه است اما بهطور کلي ميتوان عوامل و متغيرهاي زياد و گستردهاي را در شادي يک فرد و جامعه دخيل دانست. عوامل و اسبابي که هريک بهنوبه خود ميتواند زمينه و بستري مهم را براي تامين شادي يکفرد و جامعه فراهم كند.روحیه جمعی هنوز در جامعه ما شکل نگرفته وهمه افراد به فکر منافع شخصی هستند.
بر اساس مطالعات و پژوهشهاي بيشمار که در سراسر جهان صورت گرفته است، بيگمان بايد پذيرفت که شادي و غم در زندگي اجتماعي؛ اقتصادي، فرهنگي و سياسي انسانها، تأثيرات عمدهاي دارد و بسياري از کشورها درجهت افزايش شادي همگاني و فردي برنامهريزيهايي دقيق و علمی انجام دادهاند، زیرا جامعهای که شادی را تجربه کند، بهمراتب موفقتر و پویاتر خواهد بود. آنچه مشخص است، جامعه ايراني از بسترها و بنيانهاي لازم جهت ابراز شادماني بهويژه بهشکل گروهي و همگاني برخوردار نيست و علاوه بر اين شيوههاي شناختهشده و تعريفشده کمتري براي شادمانيهاي همگاني در کشور وجود دارد. ما کمتر یاد گرفتهایم چگونه شاد باشیم و چگونه این شادی بهمعنای اجحافحقوق دیگران نباشد. ما کمتر یاد گرفتهایم از اتفاقات کوچک اطرافمان لذت ببریم. اين در حالي است که بيگمان شاد بودن يکي از شاخصهها و بنيانهاي زندگي مطلوب در هر گروه و جامعهاي بهشمار ميرود و بهعبارت ديگر هر قدر مردم یک جامعه شادتر باشد، توان و پتانسيل بيشتري براي تلاش و حرکت رو بهجلو خواهند داشت. اما فقدان شادی در لایههای مختلف جامعه را در کجا میتوان ترمیم کرد؟ آیا باید همیشه منتظر بود تا مسئولان و برنامهریزان برای ما فکری کنند؟ خانواده در این بین چه نقشی را ایفا میکند؟
براساس آمارهای موجود مردم ایران کمترین پول در سبد خانوار خود را برای تفریح و شادی اختصاص میدهند و همین امر باعثشده جزو غمگینترین مردم دنیا باشیم. یکی از عوامل بازدارنده در تجربه شادی میان ایرانیان فشارهای اقتصادی است. وقتی خانوادهها از نظر اقتصادی در فشار باشند، ترجیح میدهند نیازهای اساسی خود را برطرف کنند تا اینکه بخواهند هزینهای برای شادمانی پرداخت کنند. اما تنها عامل ممکن، شرایط اقتصادی است؟
آیا امروز در بین خانوادههایی که تمام امکانات رفاهی را در اختیار دارند، شادی را میتوان بهراحتی دید؟ وقتی عوامل اجتماعی احساس شادمانی را مرور میکنیم، بر لزوم پرداختن به مشارکت اجتماعی که مانعی است برای رسیدن افراد به طرد و انزوا اشاره شده است. شاید حلقه مفقوده شادی در جامعه ایرانی و در بین خانوادههای ایرانی؛ همان مشارکت باشد، مشارکت چه در سطح جامعه و چه در سطح خانواده، که احساس مفید بودن به فرد را منتقل میکند. برای ایجاد شادی، تغییر شرایط اقتصادی و فرهنگی، ایجاد فرصتهای شغلی و امنیت مالی عامل مهمی است اما خانواده ایرانی در انتقال مفهوم مشارکت به افراد و اینکه برای بازکردن گرههای اجتماعی باید خود افراد نیز مشارکت داشته باشند، چقدر سهیم است؟
خشونت، تندخویی، بد اخلاقی و در یک کلمه بی ادبی، ذاتی و اکتسابی است و خانوادههایی که از این افعال استفاده میکنند به طور قطعی در تربیت فرزندانشان مؤثر است و غیر ممکن است مادری خوب باشد و فرزندش خبیث از آب درآید.
همچنین ژنتیک و محیط نیز از عوامل بروز خشونت هستند: نا امیدی در جامعه و نداشتن جایگاه اجتماعی و شغل جوانان را نا امید و افسرده میکند و این امر به ویژه پسران را گستاخ کرده است که چرا برای دستیابی به شغل به هر کاری دست می زنند و وقتی به در بسته می خورند برای باز کردن ان متوسل به لگد زدن می شوند. دلیل خشونت در روانشناسی ناکامی در زندگی است و امروزه تعداد زیادی از افراد تحت ناکامی خشن و کم تحمل شده اند.
انسان تنهایی میتواند غصه بخورد اما تنهایی نمیتواند شاد باشد و شادی اساساً جنبه اجتماعی دارد. عوامل شادی و نشاطآور از جامعه ما رفته است! البته نه اینکه رفته باشد این عوامل را از جامعه ما برده اند.
از سریال ها گرفته تا مسئله بیکاری تورم همه چیزهایی است که باعث ناشاد بودن مردم میشود. اصلاً به مسئله موسیقی در جامعه ما نگاه کنید حتی در مراسم چهارشنبه سوری هیچ امکاناتی در این زمینه ها فراهم نمیشود. اگر همه این چیزها را کنار هم بگذاریم از نظر جامعه شناسی می فهمیم که شرایط اجتماعی لازم برای شاد بودن و شاد زندگی کردن فراهم نشده است.
موسیقی در بعضی جاها ممنوع است و بعضی ها مجبورند به زیرزمین بروند و کارموسیقی شان را ادامه بدهند. بسیاری از کنسرتها لغو میشود وهیچ مسئولی پاسخگو نیست. شادی در آواز و موسیقی چیزهایی از این دسته است وقتی این عوامل را فراهم کنند شادی هم خودش می آید.
همانطور که فردوسی بزرگ می فرماید:
چو شادی بکاهد بکاهد روان خرد ناتوان گردد اندر میان
ما هماکنون در کشور مدیریت شادی نداریم و مطابق آخرین آمار وزارت بهداشت 34 درصد مردم تهران به یکی از انواع اختلالات روانی دچارند و کسی که مشکل روان داشته باشد نمیتواند عملکرد موفقی داشته باشد.
معرفي شادترين کشورهای جهان
براساس گزارش موسوم به تحقيق ارزشهاي جهاني که با بودجه دولت امريکا و توسط شبکه اي جهاني از محققان علوم اجتماعي زیر نظر اینگلهارت بطور مرتب انجام مي شود، دانمارک که از دموکراسي، برابري اجتماعي و محيط صلح آميزي برخوردار است، شادترين کشور جهان است. به گزارش واحد مرکزی خبر به نقل از خبرگزاري رويترز از واشنگتن، محققان در همين حال اعلام کردند زيمبابوه که از درگيريهاي سياسي و اجتماعي رنج مي برد، غمگين ترين کشور جهان است و امريکا، ثروتمندترين کشور جهان، شانزدهمين کشور شاد جهان است.براساس این گزارش، در مجموع، کشورهاي جهان در حال شادتر شدن هستند. در ادامه اين گزارش آمده است که ميزان شادي چهل و پنج کشور از پنجاه و دو کشوري که مورد بررسي قرار گرفته اند، از سال هزار و نهصد و هشتاد و يک تا دو هزار و هفت ميلادي افزايش يافته است. رونالد اينگلهارت اعلام کرد، قوياً معتقد هستم که ارتباط قدرتمندي بين صلح و شادي وجود دارد. اینگلهارت در بيانيه صوتي که توسط بنياد ملّي علوم، حامي مالي اين تحقيق، منتشر شده است،
ميافزايد ارتباط قدرتمندي نيز بين شادي و دموکراسي وجود دارد و به همين علت دانمارک شادترين کشور جهان در ردهبندي ما است. وي خاطر نشان کرد دانمارک شکوفا و آباد است ولي ثروتمندترين کشور جهان نيست.پورتوريکو،کلمبيا، ايرلند شمالي، ايسلند، سوئيس، ايرلند، هلند، کانادا و سوئد نيز در اين ردهبندي در جايگاه بالايي قرار گرفته اند.
در اين تحقيق که براي نخستين بار در سال هزار و نهصد و هشتاد و يک ميلادي انجام شد، دو پرسش ساده در خصوص ميزان شادي و رضايت افراد پرسيده مي شود.گروه تحقيق تحت سرپرستي اينگلهارت اعلام کردند اين تحقيق بر روي سيصد و پنجاه هزار نفر انجام شده است. اينگلهارت در همين حال تصريح کرد مهمترين عامل شادي افراد، ميزان آزادي آنها در خصوص حق انتخاب چگونگي زندگي کردن است.
نمونهای از رفتارهای خشونت آمیز ایرانیان
خيلي زود از کوره در مي رويم. براي ثابت شدن اين جمله، کافي است چند ساعتي را در خيابان هاي شهر بگذرانيم. آدم هاي صبور و آرام هم اطراف ما زياد هستند اما آنچه به رفتار برخی از شهروندان تبديل شده، خشم و پرخاشگري است.از فحش، ناسزا و کتک تا بوق زدن؛ ما حتي با بوق زدن هم بلديم ناسزا بگوييم. بعضي وقت ها هم کار به جاهاي باريک مي کشد و اين خشم آنچنان خون را جلوي چشم برخي می آورد که پايان ماجرا به ضرب و جرح مي رسد.
حتي گاهي طاقت نداريم موقع رانندگي کسي از ما سبقت بگيرد يا خلاف ميل ما رفتار کند؛ آن وقت است که تا تلافي نکنيم، آرام نمي شويم. برخی روانشناسان مدعی هستند پرخاشگري، رفتاري است که ريشه در ذات و سرشت انسان دارد.
بسیاری ديگر هم در مقابل نظريه ذاتي دانستن پرخاشگري، طرفدار منشا اجتماعي آن هستند و معتقدند فکر ذاتي بودن پرخاشگري براي انسان خطرناک و مخرب است، زيرا داشتن چنين فکري سبب مي شود پرخاشگري مانند ميل به غذا يک واکنش اجتناب ناپذير و يا بالاتر از آن نوعي نياز طبيعي تلقي شود.
هم اکنون در همه دنیا و از جمله در ایران رایج است که اگر فیلمی دارای صحنه های خشونت بار باشد، در ابتدای فیلم به خانواده ها هشدار داده می شود که این اثر برای افراد زیر 13 سال یا زیر 16 سال مناسب نیست زیرا دیدن صحنه های خشن در روحیه کودکان و نوجوانان ، آثار روحی منفی فراوانی دارد و می تواند به ترسو و یا برعکس به خشن شدن آنها بینجامد. وقتی در خصوص فیلم ها چنین تمهیداتی وجود دارد، باید به طریق اولی در خصوص صحنه های زنده و واقعی نیز این ملاحظات جدی گرفته شود. واقعاً چه معنایی دارد پدری دختر 5 ساله یا پسر نوجوانش را با خود به مراسم اعدام ببرد و در راه هم از دستفروشان برایشان بستنی بخرد و آنها را وادار به تماشای لحظات رقت انگیز و دردناک دست و پا زدن اعدامی ها بر فراز چوبه دار بنماید؟
مطالعات متعدد اثبات كرده كه نمایش آسیب دیدن و رنج كشیدن دیگران تا حد زیادی باعث میشود كه بیننده مخصوصاً اگر نوجوان یا جوان باشد از آن تقلید كند و یا ناخودآگاه عملی را انجام دهد كه تداعیکننده آن خشونت است. ژان كازنو جامعهشناس رسانههای جمعی میگوید: بهطورقطع باید گفت كه نمایش صحنههای خشن به انجام عمل خشن میانجامد و تكنیكهای خشونت را میآموزد.
مطالب فوق نشان میدهند که جامعه ايران خشنتر شده است و شاخصها و آمارها نشان ميدهند كه موارد وقوع خشونت افزايش پيدا كرده است فلذا نهادهای اجتماعی بایستی اقدامات لازم را جهت تزریق شادی به جامعه انجام دهند. در واقع اگر به افراد یک جامعه ای توجه کامل شود و زمینه و شرایطی فراهم شود که افراد بتوانند در آن مسائل و دغدغههای خود را مطرح کنند میتوان امیدوار شد که دغدغههای این افراد به عقده تبدیل نشود و در نهایت میزان خشونت کاهش یابد. همچنین گوش دادن به درد و دل افراد در جامعه اولین گام کاهش میزان خشونت در ان جامعه است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر