سی و پنج سال در حجاب : گزارشی پیرامون نقض گسترده حقوق زنان در ایران بخش 3
سمیه علیمرادی
۱. نقض اصل عدم تبعیض، حق آزادی عقیده و بیان و برخورداری از امنیت
حجاب اجباری که در ۳۵ سال گذشته از سوی جمهوری اسلامی ایران به زنان ایرانی تحمیل شده است، یکی از بارزترین و فراگیرترین مصادیق تبعیض جنسیتی در این کشور است. زنان به دلیل جنسیتشان از انتخاب نوع پوشش دلخواه خود در تمامی اماکن عمومی محروم هستند و مجبورند در قالب چارچوبهای تعیین شده از سوی حکومت اسلامی که مبتنی بر رعایت حجاب اسلامی (پوشاندن مو و تمامی بدن به غیر از گردی صورت و دو دست از مچ به پایین) لباس بپوشند. لباسی که رنگ و مدل آن نیز همیشه از سوی حکومت کنترل میشود و اگر از دیدگاه ماموران پلیس مصداق “خودنمایی و جلب توجه” باشد، با آن برخورد میشود. این شیوه برخورد با پوشش زنان، حق آنها را برای آزادی ابراز عقیدهشان دربارۀ انتخاب نوع پوشش خود، زیر سوال میبرد. روشهای خشونتآمیزی که حکومت اسلامی در راستای این اجبار به کار گرفته نیز امنیت و آزادی زنان را به عنوان یک شهروند خدشهدار کرده است.
برخورد پلیسی با پوشش زنان، محدود به زنان مسلمان نیست و تمامی زنان ساکن ایران فارغ از اینکه پیروان مذاهب مسیحی، یهودی و زرتشتی به عنوان مذاهب مورد قبول در قانون اساسی ایران باشند یا پیروان مذهب بهایی و بیدین، همگی بر اساس موازینی یکسان موظف به رعایت کامل حجاب اسلامی هستند و در صورت سرپیچی از آن مجازات میشوند. آناهیتا زن ۳۰ ساله زرتشتی که دو سال پیش از ایران خارج شده و در آمریکا زندگی میکند میگوید: “هیچ فرق نمیکند که مسلمان باشیم یا نباشم. همیشه به ما گفته میشود به دلیل اینکه در نظام جمهوری اسلامی زندگی میکنیم باید اصول نظام را بپذیریم و حجاب را رعایت کنیم.
او که در هنگام خروج از ایران به دلیل نوع پوشش مورد توبیخ ماموران مستقر در فرودگاه قرار گرفته، ادامه میدهد: “در فرودگاه وقتی داشتم از ایران بیرون میرفتم حجابم افتاده بود و مامور آنجا گفت که حجابم را رعایت کنم. به او گفتم که من اقلیت مذهبیام. در واقع چون داشتم میرفتم بیرون پررو شده بودم و برایم دیگر مهم نبود. آن مامور هم گفت به ما ربطی ندارد و هنوز در خاک ایران هستید.
به او گفتم ما در مذهبمان حجاب نداریم. او هم جواب داد که برو بیرون حجاب نداشته باش. ” به گفتۀ آناهیتا خانواده اقلیتهای مذهبی از همان زمان دختربچگی مدام به دخترانشان یادآوری میکنند که باید در ملأ عام حجاب داشته باشند تا ضربه بیشتری نخورند. او میگوید که در رابطه با برخورد به خاطر حجاب، اقلیت مذهبی بودن هیچ تفاوتی بین آنها و زنان دیگر ایجاد نمیکند و اتفاقاً آنها بیشتر از دیگران حجاب را رعایت میکردند.
این زن زرتشتی اضافه میکند: “شاید حتی باورش مشکل باشد اما تعداد زرتشتیهایی که توسط گشت ارشاد تذکر گرفتند خیلی خیلی کم بوده، ما از بچگی یاد گرفتیم از خودمون مراقبت کنیم چون همین اقلیت مذهبی بودن ما مساله حساسیت برانگیزی در جامعه بوده که رعایت نکردن حجاب واقعاً پیشکش باشد. چون مشکل اضافهتر و بیشتری نمیخواستیم.” بر اساس دادههای این گزارش، برخورد با زنان و توبیخ و بازداشت آنها به خاطر رعایت نکردن حجاب اسلامی که از نخستین ماههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شده، هیچگاه موقف نشده و تقریبا در تمامی نقاط ایران گزارش شده است. هرچند تغییرات سیاسی و اجتماعی کشور در شدت و تعداد برخوردها تاثیرگزار بوده اما هیچگاه آن را متوقف نکرده است. آماری که در این گزارش به آنها اشاره شده اگرچه نمیتواند تصویری جامع از چگونگی بازداشت زنان به دلیل رعایت نکردن حجاب اسلامی ارائه کند، اما شاهدی بر برخوردهای پلیسی و قضایی با پوشش زنان است و نقض حقوق اولیه شهروندی آنها را به صورت مداوم و سازمانیافته نشان میدهد.
نگاهی به بازداشت زنان به دلیل عدم رعایت قوانین حجاب در دو دهۀ اول پس از انقلاب ۱۳۵۷
نخستین برخوردهای رسمی خشونتآمیز با پوشش زنان در اماکن عمومی در سال ۱۳۵۸ با راهاندازی “دایره مبارزه با منکرات” آغاز شد،[۲۶] شدت برخوردهای صورت گرفته از سوی ماموران این دایره بهگونهای بود که حتی اعتراض برخی مقامهای دولتی را نیز در پی داشت. به عنوان مثال، صادق قطبزاده، وزیر امور خارجه ایران (آذر ۱۳۵۸- مرداد ۱۳۵۹) در اردیبهشت ماه ۱۳۵۹ طی نامهای به دایره مبارزه با منکرات نوشت: “آنچه مورد اعتراض بوده و است، بخشی از اقدامات و فعالیتهایی است که به نام شما صورت گرفته و در شرایط فعلی نه ضرورت قطعی دارد و نه به مصلحت است…… اعمال زور بدون ارشاد و با روش غلط بستر حقیقی رشد و نمو همه مفاسد است و دیکتاتوری نیز شیوه تباهکاران.
دایرۀ مبارزه با منکرات در اواخر پاییز ۱۳۵۹منحل شد و جای خود را به “سازمان امر به معروف و نهی از منکر” داد. بر اساس گزارشی که در روزنامه اطلاعات منتشر شد، یکی از کارکنان دایرۀ مبارزه با منکرات در یک نشست مطبوعاتی احتمال داد که علت انحلال این دایره “سوءاستفاده-ها و یا خطاهایی باشد که از بعضی کارکنان این دایره سر زده است”. او همچنین درباره شیوه مجازات “متهمان دستگیر شده” گفت: “ما به مقررات و ضوابط دادسراها کاری نداریم، بلکه از کتاب “رساله” (تحریرالوسیله) امام عمل میکنیم، این رساله در اختیار حجتالاسلام انصاریان حاکم شرع که از طرف آقای قدوسی انتخاب شده بود، قرار داشت و مجرمین طبق حکم حاکم شرع مجازات میشدند.” شنیدههایی مبنی بر “اجرای حد شرعی برای زنان باردار و موردی که زنی بر اثر اجرای حد شرعی سقط جنین کرده” از جمله مواردی بود که در این نشست از سوی یکی از خبرنگاران طرح شد، این عضو دایرۀ مبارزه با منکرات، بدون رد کردن، شلاق زدن زنان گفت: “موردی پیش آمد که زن حاملهای محکوم به ۷۰ ضربه شلاق شد، ولی ما با گرفتن وثیقه آن زن را آزاد کردیم و قرار شد دو ماه پس از زایمان، ایشان به اینجا مراجعه کند تا حد شرعی را دربارهاش جاری کنیم. با این حال در ۲۹ فروردین ماه ۱۳۶۰ “دادگاه مبارزه با منکرات” بار دیگر راه اندازی شد[۲۹] و گشتهای مبارزه با منکرات (گشت ثارالله و جندالله) نیز از پاییز ۱۳۶۲ به طور رسمی آغاز به کار کردند. تا قبل از انحلال کمیته و تفویض مسوولیت برخورد با حجاب، این گشتها وظیفۀ برخورد و بازداشت زنان بیحجاب و “بدحجاب” را بر عهده داشتند.
مریم ابدالی، متولد ۱۳۲۹ که در سال ۱۳۶۰ از طرف نیرویهای کمیته دستگیر شده میگوید:
“تیر ماه سال ۶۰ رفتم از یک فروشگاه در خیابان نادری تهران شیر بخرم. به محض اینکه رسیدم جلوی مغازه دیدم یک ماشینی از گشتهای کمیته آنجا هستند. یکی از آنها به من گفت برو سوار مینی بوس بشو. بدحجاب هستی. مانتو و شلوار پوشیده بودم و فقط چون روسریام ژورژت بود کمی عقب رفته بود و یک مقدار مویم بیرون بود.
اما نه آرایش داشتم و نه موهایم شکل فانتزی مثل جوانها بیرون گذاشته بودم. خیلی ساده بودم. نه گردنم پیدا بود، نه هیچ جایی دیگر بدنم، لباسم هم تنگ یا کوتاه نبود. برای همین گفتم من آمدهام برای بچه ۸ ماههام شیر بخرم، چرا باید سوار مینیبوسهای شما بشوم؟
ولی دیدم حریفش نمیشوم و سوار شدم. ما را بردند جایی چشممان را بستند و بعد که پیاده شدیم اصلاً نمیدانستیم کجا بود. ما را از یک راهروهای درازی عبور دادند و داخل یک اتاق کردند. در آنجا چشمبندها را باز کردند و برای چند ساعت، بدون اینکه بتوانیم به کسی خبر بدهیم آنجا بودیم. در نهایت یک آخوندی آمد و گفت چکار کردی؟
گفتم من آمدم شیر بخرم گفتند سوار شو و من را آوردند اینجا. گفت مویت بیرون بود. میدانی فردای قیامت تو را از همین مو آویزان میکنند؟
من که حرفی با این آدمها نداشتم بزنم. گفتم ببخشید. دفعه دیگر بهتر رعایت میکنم. گفت که باید تعهد بدهی و یک تعهد هم از من گرفتند و گفتند میتوانی بروی. وقتی برگشتم همه جلوی در خانه بودند و نگران شده بودند که من این چند ساعت را کجا بودهام.”
شدت برخوردهای خشونتآمیز با زنان در این دوره به حدی است که برخی مقامات رسمی جمهوری اسلامی نیز گاه به آن اعتراف کردهاند. به عنوان مثال محمد حسین صفارهرندی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت محمود احمدینژاد طی سالهای ۱۳۸۴- ۱۳۸۸ در تاریخ فروردین ماه ۱۳۹۰ در نشستی که در دانشگاه آزاد، واحد تهران- شمال برگزار شد، در راستای تخریب برخی اصلاحطلبانی که مسیری متفاوت با گذشته خود را پیش رو گرفتهاند، به اقدامات خشونتآمیز آنها در برخورد با زنان بدحجاب اشاره میکند. به گفته او :”اکبر گنجی…. آن روزها دنبال دخترهایی میگشت که چند تار مو از زلفشان بیرون زده و به روی آنها اسید میپاشید و اینکه به او اکبر پونز میگفتند برای این بود که به پیشانی دخترهای جوانی که پوشش متفاوتی داشتند پونز میچسباند.
اکبر گنجی تا کنون هیچگاه به این اتهام پاسخ نداده است.
آنچه از سالهای نخست پس از انقلاب تا اواخر دهه ۶۰ گزارش شده، حضور پررنگ گشتهای ثارلله و نیروهای کمیته در سطح شهرهای مختلف ایران و برخوردهای خشن آنها با نوع پوشش زنان است. برخی گزارشهای تأیید نشده که در آن دوران دهان به دهان میچرخید حاکی از آن بود که حتی مواردی همچون جوراب نازک زنان با برخوردهای شدیدی همچون گذاشتن پای این زنان در کیسههایی پر از سوسک مواجه میشد. چنین گزارشهایی حتی در صورت شایعه بودن و اجرا نشدن نیز فضای رعب و وحشتی را در جامعه پراکنده بود. بهگونهای که نه تنها سر نکردن روسری، بلکه تخطی از موازین حجاب تعیین شده از سوی حکومت نیز برای زنان آسان نبود و میتوانست پیامدهایی جدیتر از تذکر یا برخورد توهینآمیز را در پی داشته باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر