ایدئولوژی و مشروعیت سیاسی در قرن سقوط ائیسم ها
ایدئولوژی چسیت و چه مفهومی را در بر می گیرد کارکردهای آن چیست و تفاوتش با مفاهیم دینی در چه می باشد و ایا مفاهیم ایدئولوژیک در قرن کنونی می تواند مشروعیت بخش به نظام های سیاسی باشد یا خیر این ها سوالاتی است که در این مقوله بدان پرداخته ایم
چکیده: ایدئولوژی چیست؟ و چه مفهومی را در بر می گیرد؟ کارکردهای آن چیست و تفاوتش با مفاهیم دینی در چه می باشد؟ و ایا مفاهیم ایدئولوژیک در قرن کنونی می تواند مشروعیت بخش به نظام های سیاسی باشد یا خیر ؟ این ها سوالاتی است که در این مقوله بدان پرداخته ایم.
مقدمه: ایدئولوژی از پیوند میان مفاهیم فلسفی و نحوه حکومت داری در علم سیاست تولد یافت. اندیشه های عمیق فلسفی ای که در صدد ارائه نوع خاصی از جهان بینی برای مشروعیت بخشی به حکومت و جهت بخشی به سمت و سوی زندگی مردم تحت حاکمیت ان داشت نقش ویژه ای را در تاریخ تحولات سیاسی جهان ایفا کرده است. اما به راستی ایدئولوژی می تواند مشروعیت بخش باشد؟ و یا آیا ایدئولوژی می تواند در قالب ارائه مفاهیم انتزاعی و آرمانی راهبر و هدایتگر جامعه و چه بسا جوامع گوناگون با طیف وسیعی از تکثرات فرهنگی ،سیاسی ، قومی ، فکری ، مذهبی و … باشد. یا اینکه ایدئولوژی تنها می تواند مختص به یک حوزه کوچک و همگون محدود شود که خب در غیر این صورت دیگر نام ایدئولوژی نمی تواند بر ان نهاد چرا که ماهیت تعمیم پذیری ایدئولوژی که غایت و جوهره آن را تشکیل می دهد بی معنا می گردد. شناخت این مفهوم و کارکردهای آن در عصر مفاهیم عقلانی که مبتنی بر واقعیات عینی است می تواند حد و مرز این مفاهیم و از مفاهیم دینی و فلسفی مشخص ، و کارکرد آن در دوره تکاملی بشری را که بر مشاهدات واقعیات بنا شده را مورد بررسی قرار دهد.
مفهوم دانشواژه ایدئولوژی از منظر صاحب نظران
در نگاه اولیه ایدئولوژی ها را می توان به نظامی از اندیشه ها ، که ذهن و عمل مردم را با توجه به مواردی مانند ملیت، نژاد، دین، نقش و کار کرد حکومت ، روابط بین مردم جامعه و مسئولیت انسان در برابر همدیگر و جهان و محیطی که در آن زیست می کنند شکل می دهد اطلاق کرد ، این سیستم های اندیشه نشان داده اند که دارای قدرت و نفوذ بسیار زیاد در میان پیروان آن نوع خاص از تفکر هستند.اصطلاح ایدئولوژی توسط “دستوت دوتریسی” فیلسوف فرانسوی به معنای علم اندیشه ها ، در آغاز قرن نوزدهم ابداع گردید. پس از مرگ مارکس کتاب ایدئولوژی آلمانی “مارکس” و “انگلس” در (۱۹۲۷م) انتشار یافت که در آن از اصطلاح ایدئولوژی به معنای آگاهی دروغین یاد شده است ، یعنی تحریف واقعیات ، بدین معنا که تحریف اندیشه مسلط بر جامعه را که حاصل مبارزه طبقاتی است نفی کرد. “کارل مانهایم” ایدئولوژی را سبک های اندیشه درباره پدیده های اجتماعی تعریف کرد و این موضوع را مطرح کرد که مارکسیسم خود یک ایدئولوژی است. ایدئولوژی می تواند یک پدیده فرد تا یک جهان بینی را تبیین کند. “کلیفورد گیرتس” ایدئولوژی را یکی از چند نظام نمادی و فرهنگی تعریف می کند که نظام های دیگر آن عبارتند از نظام مذهبی ، نظام زیبا شناختی و نظام علمی و اساساً نقش ایدئولوژی را بی طرف در نظر می گیرد. بنابر این می توان برای مفاهیم ایدئولوژی دو دیدگاه کلی در نظر گرفت یک دیدگاه بر اساس نظریات مارکسیتی که ایدئولوژی را در واقعیات طبقاتی آن می جوید و معتقد است ایدئولوژی حاصل اندیشه های طبقات مسلط بر جامعه است یعنی هر طبقه ای که بر مسند قدرت رسد سعی بر سیطره و بسط افکار طبقاتی خود بر جامعه دارد ، این تز ایدئولوژی مسلط است که بر اساس آن شیوه های تولید حیات مادی فرایند کلی زندگی را تعیین می کند و این آگاهی انسانها نیست که وجود آن را تعیین می کند بلکه وجود اجتماعی آنهاست که آگاهی را مشخص می کند یک دیدگاه دیگر از منظر غیر مارکسیستی به پدیده ایدئولوژی می نگرد و را آن بر نوع خاصی از جهان بینی در مورد بخش یا کل هستی در یک نظام تعریف شده و هماهنگ با یکدیگر می داند. رهبران سیاسی به طور معمول دارای نظریات اند که برای توضیح رهبری و مشروعیت بخشیدن به کار حکومت می آیند به عقیده “دال” این این قبیل نظریات اغلب ایدئولوژی سیاسی نامیده می شوند. “موسکا” آن را فرمول سیاسی نامیده است. دلیل تلاش رهبران به ایجاد ایدئولوزی بسیار ساده است آناها می خواهند به رهبری خود مشروعیت بخشند ، یعنی بتوانند نفوذ سیاسی خود را به صورت اقتدار در آورند. ایدئولوژی رهبران ایدئولوژی رسمی یا حاکم دانسته می شود که به طور معمول روحیه ، روش ، و واقعیتها و دیگر مسائل مشروع کننده نظام را مشخص می کند. به گفته “دال” در سیستم سیاسی وقتی ایدئولوژی قبول عام پیدا می کند رهبران هم در حدوده آن واقع شده و زندانی آن می گردند به طوریکه ممکن است حتی در کمترین تجاوز از ضوابط آن خطر برانداختن مشروعیت رهبری آنها را همراه داشته باشد. دانشواره ایدئولوژی زمانی به کار برده می شود که یک رشته اندیشه ها رابطه تنگاتنگی وجود داشته باشد می توان گفت ایدئولوژی الگوی ارتباطی ارزشها و فرضیه هایی است که ارتباطات سیاسی را پی ریزی می کند.
ایدئولوژی در ایران: کاربرد واژه ایدئولوژی در ایران با تغییراتی همراه بوده است اما در مجموع می توان گفت که از سال (۱۳۴۰ش) به بعد لفظ ایدئولوژی در جامعه ایرانی به کار برده شد در این بین سه گروه به دو معنای مثبت و منفی به کار برده شده است. گروه اول: روشنفکران غیر دینی بودند که معنای مثبت ایدئولوژی در نزد آنها همان اندیشه های ذهنی به روزی بود که متناسب با شرایط جامعه در پوشش مارکسیسم شکل گرفت این نوع از ایدئولوژی کاربرد و جاذبه فراوانی داشت. درواقع معنای صنفی ایدئولوژی شامل عقاید دینی و عرفی موجود در جامعه ایرانی بود که ریشه در پیشینه اجتماعی داشت.
گروه دوم: گروههای مذهبی سکولار بودند که این گروه ضمن آنکه به معنای نخستین ایدئولوژی آشنایی داشتند بلکه به گونه ای اعلام نشده به اصل آن تعریف وفادار بودند و در تشخیص مصادیق مثبت و منفی ایدئولوژی با گروه اول مخالفت می ورزیدند ، در نزد آنها مذهب و بسیاری از باورهای عرفی جامعه از مصادیق منفی ایدئولوژی بود ولی ایدئولوژی مثبت برای جامعه ایران الزاماً یک ایدئولوزی غیر مذهبی نبود بلکه ایدئولوژی ای بود که شامل مجموعه ای از اندیشه ها و باورهای ذهنی می شدکه با رجوع به ذهنیت مذهبی و عرفی جامعه بازسازی آن پدید می آمد. گروه سوم: اندیشمندانی بودند که در نظام حوزوی و سنتی تعلیم و تعلم یافته بودند و با تفکرات عقلی و برهانی از مبانی وحیانی دین دفاع می کردند. معنی مثبت ایئولوژی در میان این گروه همان ایدئولوژی توحید الهی بود و معنای منفی آن ایدئولوژی عیر توحیدی بود. در نظر این گروه دو لفظ جهان بینی و ایدئولوژی مترادف با حکمت نظری و حکمت عملی قرار گرفت و بنابراین شهید مطهری ایدئولوزی را مترادف با شریعت و عبارت از یک تئوری کلی و طرح جامع هماهنگ که در آن خطوط اصلی روشن و باید ها و نباید ها ، خوب ها و بدها ، نیازها ، دردها و درمان ها مشخص شده باشد را معرفی نمود و این ها را در جهت سعادت همگان دانست.
نگاه این سه گروه به مسئله ایدئولوژی نگاهی متضاد و در تقابل یکدیگر قرار داست به طوری که نفی دیگری و صحه گذاردن بر مسلک فکری ان طیف بر نقش مثب و منفی بودن تعاریف مطرح شده برای ایدئولوژی تاثیر مستقیم داشت.
تفاوت ایدئولوژی و فلسفه ایدئولوژی و فلسفه به دلیل ارائه مفاهیم خاص و ایجاد نوعی نگاه خاص نسبت به مسائل جاری در ذهن مخاطب می تواند گاها به اشتباه گرفته شوند بنابراین ترسیم حدود و ثقور این دو از هم می تواند در درک مفاهیم این دو واژه مهم باشد. ایدئولوژی یک مفهوم کلی تر نسبت به فلسفه است و در نتیجه تفکر درباره تفکر است ولو اینکه تبیینها یا دیدگاههایی درباره شیوه زندگی ارائه نماید. بنابراین فلسفه شامل معرفت شناسی یا نظریه معرفت ، متافیزیک یا تحقیق درباره آنچه وجود دارد و علم اخلاق یا تحقیق درباره اخلاقیات است.
تا آنجا که توجیه عمل یا تمایل برای عمل را تشکیل می دهد. “دانیل بل” ایدئولوژی را تبدیل اندیشه ها با اهرم های اجتماعی تعریف می کند. بنابراین مفاهیم ایدئولوژیک به دنبال جهت دهی بر افکار جامعه با استفاده از مفاهیم فلسفه و تبیین مفاهیم موجود در پدیدار شناختی است. لذا ایدئولوژی از جهان بینی و فلسفه به عنوان ابزاری در تبیین مفاهیم خود بهره می برد.ویژگی ها و کارکرد های ایدئولوژی ایدئولوژی چهار ویژگی مهم و به هم وابسته دارد نخست: داشتن یک عقیده یا اندیشه خاص به داشتن یک یا چند عقیده یا اندیشه دیگر وابسته دوم : این گونه اعتقادات کم و بیش وضوح انسجام و همسازی درونی خواهد داشت سوم : این اندیشه ها و باور ها ممکن است مربوط به طبیعت نژاد انسانی مثل طبیعت خود خواهانه ، همکارانه ، عقلانی ، فرد گرایانه اشتراکی و اجتماعی را منعکس کنند چهارم : این گونه باور ها ممکن است با وضعیت اجتماعی خاص یا مجموعه ترتیباتی در ارتباط باشند که برای رسیدن با آنها باید تلاش کرد باید آنها را به دست آورد و حفظ کرد بدیهی است چنین وضعیتی ممکن است به واقعیت نزدیک یا بسیار دور از واقعیت و جنبه آرمانی داشته باشد. به طور کلی ایدئولوژی یک رشته کارکرد های مرتبط با هم را به شرح زیر انجام می دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر